#یه_نفس_هوای_تو_پارت_41
- خسته نباشی جیگرم امروزم با ما نمیای؟
- چرا اگه مزاحم نباشم از امروز با شما میام. راستش بابا که دیروز اومد دنبالم فهمیدم مزه اش خیلی خوبه.
یه چشمک بهش زدم، نسیم خیلی خوشحال شد و صورتم رو بوسید. دستم رو کشید که زودتر بریم بیرون.
- آخ نسیم دستم، اگر می دونستم انقدر خوشحال می شی زودتر قبول می کردم.
نسیم:
- آره دیگه باورت نمی شه چقدر دوست دارم.
- نه دیگه با این دست کنده شده باورم شد.
رادین داخل ماشین نشسته بود و ما رو نگاه می کرد رسیدیم جلو ماشین سلام و علیک کردیم و نسیم هم در جلو رو باز کرد بشینه، در همون حین گفت:
- ناراحت نمی شی که جلو بشینم، دوست داری بیام پیشت.
آروم زدم رو شونه اش و گفتم:
- نه چرا ناراحت بشم راحت باش.
در عقب رو باز کردم نشستم. در رو که بستم متوجه رادین شدم که از آینه وسط با تعجب داره نگام می کنه. نسیم که متوجه شد رادین انتظار نداشته منم سوار شم با همون ذوق گفت:
- رادین، از امروز نسترن جونم با ما میاد.
romangram.com | @romangram_com