#یه_نفس_هوای_تو_پارت_42
فقط یک کلمه گفت: «باشه». خیلی بهم برخورد حس کردم اضافه ام.
- اگر مزاحمم می تونم با اتوبوس برم.
بازم نگام کرد. نه از آینه بلکه صورتش رو برگردوند سمتم.
رادین:
- نه خانم مزاحمت چیه! مسیرمون یکیه.
هیچی نگفتم اونم برگشت سمت جلو و ماشین رو روشن کرد گاهی نسیم برمی گشت با هم حرف می زدیم. چقدر زود می گذشت هر چند ترافیک بود ولی از نگه داشتن تو هر ایستگاه خبری نبود.
باز از مقایسه ماشین رادین با اتوبوس خنده ام گرفت. نزدیکی های خونه شون بودیم گفتم:
- منم همین ایستگاه پیاده می شم بقیه مسیر رو خودم می رم ممنون از...
نذاشت جمله ام رو کامل بگم.
- سر ایستگاه... چرا، می رسونمتون دم خونه.
- نه بیشتر از این باعث زحمت نمی شم.
با یه لحن جدی گفت:
romangram.com | @romangram_com