#یه_نفس_هوای_تو_پارت_197
جوابی نشنیدم... چشمام رو باز کردم به جای هومن، رادین کنارم نشسته بود و داشت نگام می کرد هنوزم تو چشماش ناراحتی موج می زد.
- رادین تویی؟ نخوابیدی هنوز؟
یه پوزخند زد و گفت:
- ناراحت شدی منو دیدی؟
- نه، این چه حرفیه!
رادین:
- بهت که خوش می گذره؟
- آره من طبیعت رو خیلی دوست دارم.
رادین:
- ولی بیشتر از طبیعت انگار از جنس مذکر خوشت میاد!
سریع صاف نشستم و با تعجب گفتم:
- چی؟ در مورد من چه فکری می کنی؟
پاشد پشتش رو کرد بهم. دستاش رو کرد تو جیبش و در همون حالت گفت:
romangram.com | @romangram_com