#یه_نفس_هوای_تو_پارت_176


- پس من اسباب سرگرمی و بازی خانوم بودم، خبر نداشتم... جداً از شوخی گذشته، نسیم حس می کنم خاله ات چشم دیدن منو نداره.

نسیم:

- نسترن، جونِ من بهشون فکر نکن.

اومد جلو بغلم کرد.

نسیم:

- خودم و خودت رو عشقه، باشه.

- خودت رو بکش کنار... عشق چیه! باز از اون حسای منحرفی اومده سراغت، برم بیرون یه چی تنم کنم... واه، واه، دوره ی آخر زمونه جلو دخترا هم دیگه...

نسیم نذاشت حرفم رو تموم کنم سرم رو گرفت، کرد زیر آب، کلی با هم شوخی کردیم. نیم ساعت بعد از آب بیرون اومدیم... تو سالن نشسته بودیم و چون شنا حسابی گشنه مون کرده بود یه عصرونه مختصر درست کردیم و مشغول خوردن بودیم که آقایون برگشتند.

هومن:

- به به، چه به خودشونم می رسند... استخر خوش گذشت.

نسیم:

- بله چه جورم... جاتونم اصلاً خالی نبود.


romangram.com | @romangram_com