#یه_نفس_هوای_تو_پارت_175
نسیم:
- خیلی نامردید چرا منو صدا نکردید بازی کنم؟
نگاها این سری چرخید سمت نسیم... عزیزم همیشه به نحوی ازم طرفداری می کنه با این حرفش نشون داد با منه... مادرش یه کم غرغر کرد، بعد همه رفتند داخل. ما هم که خورد تو ذوقمون بازی رو ول کردیم.
بعد از ظهر فرح جون، آقایون رو به هوای خرید فرستاد بیرون. ما خانوما هم از این فرصت ناب استفاده کردیم و مایو پوشیدیم رفتیم استخر پشت خونه، هوای گرم و آب خنک... همه چی خیلی عالی بود. فقط اگه تعریفای خاله فرناز از دختر نی قلیونش رو عصابم نبود... نمی دونم به چی اندام دخترش می نازید این که از تلویزیون ال ای دی هم صاف تر بود یه کم برآمدگی نداشت... مادرشم هی می گفت دخترم مانکنه و... فرح جونم تأیید می کرد... من و نسیم هم بهم نگاه می کردیم و ریز ریز می خندیدیم با شنا خودم رو رسوندم کنار نسیم.
- نسیم اینا همیشه از این ال ای دی الکی تعریف می کنن یا آب و هوای این جا روشون تأثیر گذاشته!
نسیم:
- باز تو یکی از وسایل برقی رو به هاله نسبت دادی، تعریف که می کنند ولی نه تا این حد... اوووم به نظرم که بیشتر جلو تو این جورین!
- آهان... اون وقت مگه من پسرم که بخوام با این تعریفا بگیرمش.
یه مشت آب پاشید روم و گفت:
- دیــــوونه این حرفا چیه!
- نسیم نمی خوام غیبت کنم ولی اصلاً به دلم نمی شینن... این سفر رو با همه خوشیش اگه می دونستم خاله ات اینا هم میان، نمی اومدم.
نسیم:
- نسترن حرفاشون رو به دل نگیر... حق داری هاله اصلاً خونگرم نیست می بینی که با منم زیاد حرف نمی زنه... اگرم حرف می زنه از مدل مو و لباس و از این چیزاست... اگه تو نبودی حسابی حوصله ام سر می رفت.
romangram.com | @romangram_com