#یه_نفس_هوای_تو_پارت_159

- به چی می خندی؟

بریده بریده گفت:

- نسترن خیلی بامزه شده بودی.

- من از ترس داشتم می مردم کجاش بامزه بود.

رادین:

- خیلی بامزه بود هی می پریدی و می گفتی از بین پام رد شد!

- خب رد شد دیگه!

بازم شروع کرد خندیدن، پسرِ پررو... رو بهشون بدی تمومه...

یه کم سرعتم رو بیشتر کردم و گفتم:

- شما بخند خودم تنها برمی گردم.

رادین:

- نه می خوام با تو باشم اگه یه وقت حیوون خطرناکی به بانو حمله کرد این جان نثار، جان ناقابلش رو تقدیم بانو کنه.

یه تعظیم کوچیک کرد تو صداشم تمسخر بود پشت چشمی نازک کردم و روم رو ازش گرفتم و رفتم به یه درخت تکیه دادم.

romangram.com | @romangram_com