#یادگاری_سرخ_پارت_48

با خیرگی براندازم کرد و بعد از یه مکث کوتاه گفت:

از اینکه ... کلافه نفسی کشید و ادامه داد:از اینکه از خانمی با همچین شرایطی خوشم اومده.

از شنیدن ته دلم خالی شد.چیزی برای گفتن نداشتم.یعنی نمیدونستم چی بهش بگم.

کمی گلوم رو تر کردم ودر حالی که خودم رو مشغول هومن کردم گفتم:

چرا ؟چرا از من خوشتون اومده؟ در کمال نا باوری چه جوابی داد.

یکم جدی تر شد و گفت:اگه اینو بگم شاید ناراحت شین ولی من ادمیم که اصولا دوست دارم همه چیزو تجربه کنم.الانم دوس دارم یه رایطه رو با همچین خانمی تجربه کنم.

اصلا باورم نمیشد.چه عوضی.منو باش که فکر کردم الان تمام خصوصیات خوب رو بهم میده تا علت علاقش رو موجه کنه.

با لحنی تند گفتم:

بهت پیشنهاد میکنم همچین تجربه ای نداشته باشی.یعنی با من تجربش نکنی.به سرعت از جام بلند شدم که با انفجار خنده ای روبه رو شدم.

رومو سمتش کردم که با شیطنتی که در خنده هاش دیده میشد گفت:

نه خوشم اومد.بگی بشین چرا زود جوش میاری؟

نفسی با حرص بیرون دادم.ننشستم و گفتم:

من وقتی ندارم برای حرفاتون صرف کنم.با اجاره

هنوز قدمی برنداشته بودم که گفت:

فکر میکنی همچین موردایی پیدا نمیشه؟نه دلیل دارم که از تو یکی خوشم اومده.

با پوز خندی به سمتش چرخیدم و گفتم:

حتما این دلیلت مسخره تر از اون یکیه.نه؟

فکر کنم یکم عصبی شد بود.با لحنی تقریبا تند گفت:

romangram.com | @romangram_com