#یادگاری_سرخ_پارت_21


نگاه تندی بهم کرد و گفت:عجله نکنین الان میرم یه جای خوب راجبش صحبت میکنیم.

به حالت طلبکارانه ای گفتم:نیازی نیس به زحمت بیفتین.گفتم منظورتون رو بگین.من کار دارم.اصلا کجا دارین میرین؟

به حالت پرسشگرا نه ای به چشماش نگاه میکردم.که جوابی نشنیدم.

عصبی و کلافه گفتم:بزنین کنار من میخوام پیاده شم.اصلا برام مهم نیس منظورتون چی بود.

با نگاهی عصبانی گفت:خیلی عجله دارین.نگران نباشین خواستگارتون رو از دست نمیدین.

کلافه بودم از حرفاش.اصلا معنی حرفاش چی بود؟یعنی میخواد راجب خواستگاری من صحبت کنه.خب اینکه برای اون نباید اهمیتی داشته باشه.اصلا چرا صحبت کنه؟به اون ربطی نداره.

با عصبانیت و تندی کلام گفتم:نگهدارین لطفا.یا نگهدارین یا اون روی منو میبینین.

با لبخند کجی بهم زل زد وگفت:نه بابا.یه رو دیگه هم دارین؟

-باشه پس علاقه مندین.الان که درو باز کردم ویه خون گردنتون افتاد میفهمین.

خنده ای کرد و گفت:زیاد فیلم میبینی؟

نمیدونم چرا این حس لجبازی دست از سرم برنمیداشت.دستم رو سمت دستگیره بردم ولی قفل بود.با حالتی خاص گفت:

یادت نیس گفتم قفل کودک مخصوص دخترای لجبازم هس.

نمیدونم این صدای بلند از کجا اومد که بیشتر شبیه جیغ کشیدن بود.

-باز کن این لعنتی رو دیوووووونه.بااااااازش کن گفتم.یا بازکن یا اینقدر جیغ میزنم که از حال برم.

بیچاره کپ کرد.متعجب به چهرم رو ترمز زد.

-چته تو؟چرا دیوونه بازی درمیاری دختر؟بیا اینم کنار.اصلا همینجا حرفم رو میزنم.

عصبی گفتم:نمیخوام بشنوم .گفتم باز کن درو.


romangram.com | @romangram_com