#یادگاری_سرخ_پارت_15
غزل تا سر میدوون درخدمتتم.اوکی؟
غزل-اوکی.کو تا سر میدون.صدای ضبط رو زیاد کرد گفت :پیش به سوی میدون .
منم تو حس و هیجان سرعتم روبیشتر کردم.کنترل خبی با سرعت بالا داشتم.مشغل سبقت گرفتن از ماشینا بودم که به ماشین گذر موقت پوریا رسیدم.با سرعت از کنارش رد شدم.
ولی مثل اینکه جناب پوریا خودشون پشت فرمون بودن.یعنی چی؟نوبتی رانندگی میکنن؟
غزل که مشغول عوض کردن اهنگ بود و میگفت:یکم ارومتر.مثه اینکه مقصد روجدی گرفتیااااااااااا.اه.همش اهنگای غمگین.
به حرفش توجه نمیکردم.هدفم شده بود این که نذارم پوریا از من سبقت بگیره.مخصوصا حالا که خودش پشت فرمون بود.شده بودم شیووای لجباز و یه دنده.از این حس احمقانه ای که به سراغم اومدخ بود متعجب بودم
پام رو روی پدال گاز گذاشتم وباسرعت بالایی اتوبان رو طی میکردم.پوریا پشت سر من بود.حواسم به رانندگی غیر قابل کنترلم بود.صدای غزل دراومده بود.
غزل-شیوا جون غلط کردم.اصلا مگه بچت تنها نیس.قربونت برم یادگار حامده هاااااااااااااا.
رومو سمتش کردم وگفتم نگران نباش .جملم رو کامل نکرده بوودم که با سرعت بالایی به پرایدی که دقیقا پشت سرش بودم و سرعت تقریبا پایینی داشت نزدیک میشدم.تنها عکس العملی که انجام دادم همه ی کنترلم رو روی ترمز پیاده کردم.با اون سرعت بالا و ترمز ناگهانی نتیجه ای جز پرت شدن به سمت شیشه نداشتم.
شاید سرم شیشه رو لمس نمیکرد که با برخورد ماشینی به پشت من کاملا شیشه رو لمس کردم.ولی برخورد کاملی نداشتم.سرمو به عقب کشیدم.غزل بیچاره وحشت زده سرش رو روی داشبورد گذاشته بود.
حواسم رو به موقعیتی که توش قرار داشتم کشوندم.وااااااااااای خدای من دقیقا وسط اتوبان رو ترمز زده بودم.
حتی نگاهی به راننده ای که از پشت به من برخورد کرده بود نکرده بدم.تو شوک همه چیز قرار گرفته بودم.
صدای وارد شدن ضربه ای به شیشه سمت من توجهم رو جلب کرد.غزل که هنوز تو شک بود.فقط گیج به راننده نگاه میکرد.شیشه رو دادم پایین که با چهره یوریا روبه رو شدم.
گاومون زایید.
کاملا ریلکس اومدم پایین.با حالتی طلبکارانه به چهرم زل زده بود.
اخمی به چهرم انداختم وبی توجه به عقب ماشین حرکت کردم.
واااااااااای.چی میدم.جای صافی رو پیدا نکردم عقب ماشین.نگامو سمت جلو ماشین پوریا بردم.وااااااااااای اون که افتضاح تر بود.
romangram.com | @romangram_com