#یادگاری_سرخ_پارت_113
-شیوا چته تو؟داری گریه میکنی؟شیواا....
گوشی ر از خودم دور کردم ودیگه صداشو نشنیدم.
گوشی رو به دستم گرفتم که هنوز صدام میکرد.
-شیوا چت شده تو؟؟؟
با صدایی پراز بغض و نفرت گفتم:خفه شو پوری...یا.خفه شو.نمیخوام صدات بشنوم....بلند تر گفتم:نمیخوام صداتو بشنوم میفهمی؟..تو یه دروغگویی دروغگووو.. از اونم بدتر یه اشغالی پوریا.دیگه گریه امانم رو برید و گوشی رو قطع کردم و رو زمین انداختمش.
هق هق گریه هام داشت بلند تر میشد که از ترس شنیدن گیتی جون خفش کردم.سمت دستشویی رفتم چند بار اب به صورتم زدم.اگه بیشتر میموندم شک میکرد.
اومدم بیرون و هنووز چشمام میسوخت.صدای زنگ گوشیم بلند شده بود.
بدو سمتش رفتم.میدونستم پوریاس که قطعش کردم.چند بار دیگه و قطعش کردم.
تا چند دقیقه تماسی نداشت تا اینکه یه پیام ازش رسید.نمیخواستم بخونم ولی به هر حال از شنیدن حرفاش پشت تلفن و شنیدن صداش بهتر بود.
بازش کردم .
-اگه تا یه ربع دیگه دم در بودی که هیچ وگرنه طوری خودم میام پیشت که تو کفش بمونی.
کاملا یه تهدید بود.فکر کنم اگه اینو پشت گوشی میشنیدم پس میفتادم.به هر حال بیخوودی تهدید نمیکنه.
کمی خودم رو مرتب کردم وبعد از پنج دقیقه از اتاق اومدم بیرون.با لبخندی مصنوعی از کنار گیتی جون گذشتم.پرسید:
برداشتی چیزی رو که میخواستی.
-اره.یه چند تا کارت بانکی بود که برداشتم.
سریع از خونه خارج شدم.هومن تو ب*غ*ل اسیه مشغول بازی بود.
باید سریع بیرون میرفتم.
romangram.com | @romangram_com