#یادگاری_سرخ_پارت_105


توی چهرش ذوقی فراوان دیده میشد طوری که من متعجب شده بودم.صدای موزیک رو بلند تر میکرد وهومن همزمان از عملکرد های پوریا به خنده افتاده و لحظه ای از کارش دست نمیکشید.

تا اینکه دستم رو سمت پخش موزیک بردم و خاموشش کردم.یه چیز جالب دیدم که خودم ناخوداگاه از دیدنش لبخند برلبم نشست.وقتی موزیک قطع شد هومن سمت پوریا برگشت وگنگ نگاش میکرد.لحظه ای ازش چشم برنمیداشت.انگار انتظار اینو داشت که پوریا کاری کنه.

پوریا:چرا قطعش کردی شیوا؟بچه رو نگا؟؟؟؟؟

با اخمی مصنوعی گفتم:بابا بچه ترکید از بس خندید.نگاش کن دیگه لپاش سرخ شده دیگه.

هومن رو سمت خودم برگردوندم و گفتم:مامانی یکم استراحت به خودت بده خب.

پوریا خطاب به هومن گفت:دوباره برات میذارم عزیزم.بعدم در حالی که سمت هومن میومد و داشت رانندگی میکرد لبهاشو رو به لپای سرخ هومن رسوند و ب*و*سه ای بهش زد.

با نگرانی گفتم:پوریا بابا جلوتو بپا جان من.

وقتی نگرانیم رو دید با لبخندی گفت:بابا از چی میترسی تو الان با یه راننده ی حرفه ای هستیاااااااااا.یه سری مدال هامو رو نشونت میدم که دستت بیاد من کیم.

.خدایی رانندگیش حرفه ای بود.تسلط خوبی روی ماشین داشت حتی تو سرعت بالا.اینو چند بار ازش دیده بودم وقتی میخواستم زود به خونه برسم.

اگر میخواستم با خودم رو راست باشم باید اعتراف میکردم که بهش علاقه مند شده بودم و دوسش دارم.شاید تقریبا ده دیدار با پوریا داشتم یا بیشتر.در این ده دیدار غروری در پوریا ندیدم.شیطنتی در رفتارش دیده نمیشد.

پس کو اون پورایی که بقیه با غرور ازش صحبت میکردند؟چرا فقط من محبت های اونو میدیدم.بعضی اوقات از شنیده های خودم راجب پوریا

شک میکردم.

روزی که از جلو گلفروشی رد شدیم لحظه ای ایستاد ویه رز قرمز ازگل ها جدا کرد و به سمتم گرفت.با لبخندی گل رو ازش گرفتم.

دوست داشتم منم شاخه گلی رو تقدیمش کنم.ولی سمت رزهای سفید رفتم و یه شاخه ازش جدا کردم.به سمتش گرفتم که با اخمی مصنوعی گفت:بد جنس چرا سفید؟؟؟؟

با اخمی گفتم:مگه سفید چه اشکالی داره؟

-سمتم اومد و رز قرمزی که تو دستم بود رو بو کرد و گفت:ولی جواب عشق رو باید با عشق داد.

-میفهمیدم منظورشو.منم به طبع گل سفیدی که بهش دادم رو بو کردم و گفتم:ولی من طبق روانشناسی جلو میرم.


romangram.com | @romangram_com