#یادگاری_سرخ_پارت_104
یا علی.همه چیزو فهمیده.با تندی گفتم:
برای خودت میبری و میدوزی نه؟فقط یه ملاقات ساده بود همین. بیخودی شلوغش نکن.
با لحنی طلبکارانه گفت:با همه اره با ماهم اره شیوا جون.من این حرفا حالیم نیس.پا میشی میای اینجا یا من میام اونجا.از سیر تا پیازش رو برام تعریف میکنی.
وای گاومون زایید.اینو کجای دلم بذارم؟با لحنی کلافه گفتم:نمیخواد بیای غزل جون.در اولین فرصت همه چیزو بهت میگم.
-غزل:باشه.من وول کنت نیستمااااااا.گفته باشم.
- بالحنی دلگیر گفتم:میشناسمت چه سیریشی هستی.
ادامه داد:زنگ زدم اینو بگم بهت.همونطور که ازت قول گرفته بودم باید برای خرید جهیزیه همراهیم کنی.فهمیدی؟
با لحنی بی حال گفتم:باشه.کاری دیگه نداری؟
شیطن شد و گفت:عزیزم میخوام با این هدف بیشتر با پوریا رو به روت کنم.اینو بفهم نفهم؟
دیگه کلافه شده بودم.با لحنی تند گفتم:قطع کن تروخدا تا شوهرم ندادی.
خدافظی کردیم وگوشی رو گذاشتم.
چند روز بعد با غزل یه قرار گذاشتیم تا برای خرید یه سری وسایل بریم بیرون.در بدو ورودم دستاشو مشت کرد وجلو دهانم گرفتو ازم خواست که اعتراف کنم.
منم یه سری از حرفای جزئی که بین منوپوریا ردوبدل شده بود رو بهش گفتم.
در طی دو هفته یا یه روز با پوریا بیرن بودم دو روز بعد با غزل.سعی کردم بعضی اوقات هومنم با خودم ببرم.البته بیشتر وقتایی که با پوریا بودم.میخواستم هومن ر بپذیره با این وجود خیلی با هومن خوب بود.
تو یکی ازاین ملاقات ها که هومن روبرای دومین بار با خودم میبردم. وقتی توماشین جا گرفتیم چند بار پوریا هومن رو ب*و*سید وتو ب*غ*لش جا داد.
به صدای بلند موزیک عادت نداشت ولی رو به هومن گفت:
دست زدنت رو دیدم اق پسراااااااااا.باید برای منم دست بزنی.بعدش دستش رو سمت پخش موزیک برد و یه اهنگ شاد گذاشت.بر خلاف عادتش اینبار صداشو زیاد کرد.عجیب بود برام که هومن همیشه باید چند بار بهش میگفتم تا دست بزنه ولی اینقدر پوریا این درخواست رو مشتاقانه ازش خواست که با همون بار اول هومن شروع به دست زدن کرد.
قیافه ی پوریا دیدنی شده اونقدری مشتاقانه هومن رو میدید که چند بار گفتم:پوریا جلوتو بپا.
romangram.com | @romangram_com