#یادم_تو_را_فراموش_پارت_142
نه این ممکن نبود...
صدایش به شدت گرفته بود و تن صدایش میلرزید...
-ما چرا نمیتونیم بچه دار بشیم؟؟
دکتر نفسش را به شدت به بیرون فرستاد و صاف نشست...
-حتما میدونید که این بیماری مادرزادی و ارثی هست ,نه مسری و از والد به ارث میرسه...
مسیح با ناباوری تمام سرش را تکان داد...
پریسان دیگر پلک هم نمیزد ...
مسیح-ولی ما مشکلی نداشتیم...
یعنی...
دکتر دستش را بالا آورد و حرف های مسیح را قطع کرد ...
اخم هایش هنوز درهم بود و لحنش عصبی...
-مگه شما قبل از ازدواج آزمایش خون انجام ندادین؟؟
مسیح-معلومه که انجام دادیم...
مثل همه که انجام میدن...
ولی من منظور شما رواز این حرف ها اصلا درک نمیکنم...
من هیچی نمفهمم...
دکتر چشمانش را برای لحظه ایی بر هم گذاشت..
انگشت سبابه اش را روی شقیقه اش گذاشت و فشرد...
-خیلی خب...
پس مطمئنا قبل از ازدواج به واسطه ی آزمایش هایی که انجام شده ,متوجه شدید که نباید بچه دار بشید و یا قبل از این کار تحت مداوا قرار بگیرید..
ببینید بزارید یه جور دیگه بگم...
فرزند شما الان مبتلا به تالاسمی ماژور هست...
خب این یعنی پدر و مادرش هردو ناقل این بیماری هستن و تالاسمی مینور دارن...
تالاسمی مینور هیچ خطری نداره و فقط یه کم خونی ساده اس...
واسه همینه شما هیچ مشکل و ناراحتی نداشتید و ندارید..
اما نتیجه ی ازدواج و بچه دار شدن شما میشه بچه ایی که تالاسمی ماژور داره...
و این اصلا خوب نیست...
افرادی که هردو مبتلا به مینور باشن یا نباید باهم ازدواج کنند و یا اگه ازدواج میکنن بچه دار نشن...
دستان محکم شده ی پریسان از دور فرزندش , شل شد و تن بی حسش به عقب برگشت...
ول شد...
فرو ریخت...
فهمید...
حالا درک میکرد حرف های دکتر را...
romangram.com | @romangram_com