#یاهیشکی_یاتو_پارت_4
پرهام- خب تعریف کن ببینم چه خبرا؟ نیستی... کم پیدایی
امیر- والا بیشتر وقتها که دانشگام بعد از دانشگاه هم که میام داروخونه
پرهام- آقای مهدوی چطورن؟
امیر- بابا هم خوبه. جایی کارداشت رفت الاناست دیگه پیداش بشه.توچه خبر؟انتخاب واحد کردی؟
پرهام- آره ازاونجامیام..اصلا حالم گرفته س امیر!!
امیر- چرا؟ نبینم غمتو
پرهام- همه ی همسن های من تا حالا لیسانس روهم گرفتن ودارن واسه فوق میخونن اونوقت من تازه الان میخوام برم دانشگاه. خیلی عقب موندم از زندگی.
امیر- این چه حرفیه؟تو فکر میکنی عقب موندی. تو برنده شدی. منو ببین بعد اینهمه خرخونی گلوم خشک شده که چطوری میخوام برم خدمت.توخودتو راحت کردی.
پرهام- توکه میدونی اصرار بابام بود. میگه هیچی واسه یه پسر اینقدر افت نداره که خدمت نرفته باشه.
امیر- معلومه که عموراست میگه. بازم میگم که خوش بحالت. تو راحت شدی. راستی پریا خانوم چطوره؟
پرهام- خوبه سرگرم درسهاشه. امسال سال آخرشه
امیر- ایشالا که موفق باشه
پرهام- ممنون.
همین لحظه گوشیم زنگ خورد وشماره ی مامان روش افتاده بود.
romangram.com | @romangram_com