#یاهیشکی_یاتو_پارت_3
مهری-سلام گل پسر. سحر خیز شدی؟
پرهام- سلام فدای تو آره باید برم دانشگاه.
مهری-ای کلک. دانشگاه یا؟؟؟؟؟
پرهام- مهری جون داشتیم؟؟؟؟ باور کن اگه بخوام برم سر قرار حتما بهت میگم توکه میدونی من با همه ی دوس دخترام بهم زدم.
مامان- ای پررو...
پرهام- وا!!!! چرا مامان؟ دلت میاد؟؟
مهری-پاشوپاشو پسرآتیش نسوزون دانشگاهت دیر میشه.
پرهام- آره بابا دیرم شد.
آخر چاییمو سر کشیدم و از پشته میز بلند شدم وبا مامان ومهری جون خداحافظی کردم و از خونه زدم بیرون. وارد حیاط که شدم اول یه نفس عمیق کشیدم. عجب هوایی در رو با ریموت باز کردم و سوار پرادوی سفید رنگم شدمو از درحیاط خارج شدم. خیابونا نسبتا شلوغ بود ولی زیاد توی ترافیک نموندم ووقتی به دانشگاه رسیدم با ماشین وارد پارکینگ شدم وماشینوپارک کردم و پیاده شدم و به سمت سالن رفتم.
بعد ازتموم شدن کارهام از ساختمون خارج شدم و به دیدن یکی از دوستام رفتم. وارد داروخونه شدم و از دختر جوونی که پشت میز بود سراغه امیر رو گرفتم. که گفت طبقه ی بالاست والان میاد.
امیر- به به سلام رفیق بی معرفت یادی از ما کردی
پرهام- سلام. امیر خان کم پیدایی ماروتحویل نمیگیری؟ دیگه دمودستگاه راه انداختی وسرت شلوغ شده.
امیر- دیگه چیکار میشه کرد؟گرفتاریه دیگه. بیا بشین اینجا.
به سمته صندلی ای که بهش اشاره میکرد رفتمونشستم...
romangram.com | @romangram_com