#یاهیشکی_یاتو_پارت_31


پریا هم کنارمون نشست و گیسو ازمون خواست تا از خودمون پذیرایی کنیم.

پرهام- قبلا شما رو توی مهمونی های آرشام ندیده بودم.

گیسو- من اولین باره که شرکت میکنم. چون قبلش اینجا نبودم

پرهام- یعنی اینجا زندگی نمی کردید؟

گیسو- نه. من اصالتا تبریزی هستم. اونجا زندگی میکنیم.

پرهام- پس یاشاسین آذربایجان

گیسو لبخنی زد ک احساس کردم قلبم از حرکت ایستاد.

گیسو- پس آذری هم بلدید؟

پرهام- نه فقط همینو بلد بودم. ما هم اصالتا تهرانی هستیم. پس چرا انتقالی گرفتید؟

پرهام- خب دوس داشتم چند وقتی از زادگاهم دور باشم. واسه همین اومدم تهران

پرهام- یعنی تنها زندگی میکنید؟

گیسو- نه فعلا منزله خالم و شوهرش هستم میخواستم واسه خودم خونه اجاره کنم ولی خب خاله ام خیلی اصرارا کرد این مدت رو پیششون باشم. منم قبول کردم. آخه خالم و شوهرش بچه دار نمیشن و خیلی تنهان

پرهام- که اینطور...

پریا ادامه داد...

romangram.com | @romangram_com