#یاهیشکی_یاتو_پارت_32


پریا- گیسو جون شما هم دندانپزشکی میخونید؟

گیسو- آره عزیزم

پریا- چه خوب مثله پرهام

بدونه اینکه دسته خودم باشه دلمو زدم به دریا و خواسته ام رو به گیسو گفتم:

پرهام- خانومه نوابی میخواستم یه پررویی کنم

گیسو با تعجب بهم خیره شد...

پرهام- افتخاره یه رقص رو با من میدید؟؟؟

از پیشنهادم تعجب کرده بود ولی با خجالت قبول کرد و با هم بلند شدیم. برخلاف تصورم دستشو توی دستم گذاشت و آرشام هم با دیدنه ما سفارشه یه آهنگه ملایم رو داد. لرزش دستامو به وضوح حس میکردم و احساس میکردم رنگمم پریده. روبه روی هم قرار گرفتیم و با خجالت دستشو روی شونم گذاشت و منم دستمو دوره کمرش قلاب کردم. صدای قلبمو میشنیدم و احساس میکردم تند تر از حد معمول میزنه.آره این همون حس بود که همیشه دنبالش بودم. که کناره هیچ دختره دیگه ای تجربه اش نکرده بودم. گیسو سرش رو انداخته بود پایین و من هم توی صورتش خیره شده بودم. کاش خدا یه جراتی بهم میداد و همین جا اعتراف میکردم که چقدر میخوامش و از وقتی دیدمش عاشقه این جفت چشم عسلی شدم. داشت لبشو گاز میگرفت که بی اختیار گفتم...

پرهام- چیکارشون داری؟ راحتشون بذار.

گیسو- چی رو؟

پرهام- لبهاتو. چقدر گازشون میگیری؟

لبخنده شیطونی زد

پرهام- راستش ...راستش.... یه چیزی هست که خیلی وقته میخوام بهت بگم. من... از وقتی دیدمت... راستش چه جوری بگم...

بهم خیره بود و منتظر بود حرفمو بزنم که آهنگه لعنتی تموم شد وهمه نشستن و حرف من نیمه کاره موند. رفتیم نشستیم و مشغوله آوردن شام شدن ومنو پریا هنوز کناره گیسو نشسته بودیم.

romangram.com | @romangram_com