#یاهیشکی_یاتو_پارت_30


توی چشماش خیره بودم. اونم همینطور. برق خوشحالی رو توی چشماش دیدم. وای خدایا یعنی میشه که اونم بهم علاقه داشته باشه؟

گیسو- آهان پس معذرت میخوام.

لبخندی زدم و رومو ازش گرفتم و پرسیدم.

پرهام- با آرشام نسبتی دارید؟

گیسو- بله. آرشام یه جورایی دایی من میشه.

پرهام- یه جورایی؟؟؟ یعنی چی؟

گیسو- یعنی دایی ناتنی من میشه.

منم نفس راحتی کشیدم که از چشمای گیسو دور نموند.

گیسو- خواهرتون دارن دنبالتون میگردن.

با اشاره دستم پریا رو صدا کردم و وقتی اومد پیشم...

پریا- پرهام دوساعته دارم دنبالت میگردم.

پرهام- ببخشید عزیزم اومدم پیشه همکلاسیم. پریا به گیسو لبخندی زد و باهاش دست داد

پریا- خوشحالم از دیدنتون من خواهره پرهامم،پریا

گیسو- منم از دیدنت خوشحال شدم عزیزم. منم گیسو ام.

romangram.com | @romangram_com