#یاهیشکی_یاتو_پارت_26


پرهام- سلام خانومه نوابی. ممنون بهترم.

گیسو- بهر حال من بازم معذرت میخوام. به خاطره من تو زحمت افتادین.

پرهام- زحمتی نبود. این چه حرفیه؟ هر چی باشه همکلاسی هستیم.

گیسو- بازممنون. شما مثله یه برادر به دادم رسیدید.

اخمام توی هم رفت. چه علاقه ای داره که من برادرش باشم. اه... جواب دادم.

پرهام- گفتم که کاری نکردم. وظیفه بود

گیسو- شب خوش.

پرهام- شب شما هم خوش

اصلا حالمو گرفت این دختره شمارشو با اسمه دختره چشم عسلی سیوکردم وکتابو بستم و روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم ولی فکروخیال این دختر ولم نمیکرد هندزفری مو توی گوشم گذاشتم و چشمامو بستم و دیگه نفهمیدم کی خوابم برد.



فصل چهارم

به خودم توی آینه نگاهی انداختم.کتو شلوار مشکی براق با پیراهن مشکی پوشیده بودم و کراوات شیری رنگی زده بودم. کفشهای ورنی ام روهم پوشیدم و با ادکلن مارکم دوش گرفتم.گوشی و سوییچمو برداشتم واز اتاق زدم بیرون. در اتاق پریا رو زدم ورفتم تو. با دیدنش کوپ کردم.

پرهام- این چه وضعیه؟

پریا- چی؟

romangram.com | @romangram_com