#یاهیشکی_یاتو_پارت_16


گیسو- شما فضول کلاسی؟

از جوابش کوپ کردم و بدتر زبونم بند اومد. با اخم زل زدم بهش

گیسو- خیلی دوس داری بدونی؟؟ اون روز اینقدر زیره بارون موندمو تاکسی گیرم نیومد که وقتی رسیدم خونه چند روز تبو لرز داشتم و به لطف شما هم امروز به زور اومدم دانشگاه چون خیلی عقب موندم.

پرهام- ــــــــــ

گیسو- خوشحال شدی الان؟؟؟

پرهام- نه راستش...

گیسو- راستش چی آقای پارسافر؟ من وقت ندارم به راستش راستش گفتنای شما گوش کنم.

پشتشو بهم کرد وازم دور شدومنم با بهت ایستاده بودم وبه رفتنش نگاه میکردم. عجب دختره پررویی هستا. هیچ نذاشت ازش معذرت خواهی بکنم. بهتر اصلا ارزشش رو نداشت. حقشه.

نزدیک یک ماهو نیم از اون جریان میگذشت و من گیسو رو از دور میدیدمو برخوردی باهش نداشتم تازگیها با پژو پرشیای سفید رنگی می اومد و میرفت و دیگه زیره بارون نمیموند.. اگه یه روز این دختره شیطون رو نمیدیدم روزم شب نمیشد.. منو به طرفه خودش جذب میکرد ولی غرورم نمیذاشت برم طرفش. توی کلاس همه ی دخترا عاشقش بودن و اینو راحت میشد از رفتارشون فهمید. پسرا هم همشون شیفتش بودن و هر کدوم به یه بهانه ای میرفتن طرفش به جز منو پدرام

پدرام- حالا انگار این دختره چه آشه دهن سوزیه

پرهام- چطور؟

پدرام- اشکان مصری روکه میشناسی؟

پرهام- آره.

پدرزاه- رفته بهش پیشنهاد داده

romangram.com | @romangram_com