#یاهیشکی_یاتو_پارت_139
بیشتره مهمونها متوجه ما شده بودن مامان و پریا کنارمون بودن و مامان رو به من گفت:
مامان- پرهام جان معرفی نمیکنی؟؟؟
پرهام- مامان این گیسوی منه که برگشته
مامان نگاهی به گیسو انداخت و اشک توی گشاش حلقه بست ،گیسو رو بغل کرد و گفت: - خوش اومدی گیسوجان.پرهام خیلی منتظرت بود
گیسوبوسه ای به گونه نسرین زد - ممنونم
دستاشومحکم توی دستم گرفتم. دیگه هیچوقت نمیذارم بره. با خودم کشیدمش وبردمش وگوشه ای نشستیم. باز هم دستشوبوسیدم
پرهام- اومدی که پیشم بمونی دیگه؟؟؟ دختره چشم عسلی من دیگه طاقته دوریتوندارم
گیسو- اومدم که بمونم
پرهام- بردیا چی شد؟؟؟؟
گیسو- جدا شدیم
پرهام- چطور راضی شد؟؟
گیسو- اینقدر بهش بی محلی کردم که خودش ازم خسته شد
پرهام- چقدر طول کشید اومدنت.من مردم و زنده شدم شبی نبود که بهت فکر نکنم.
گیسو- منم همینطور
romangram.com | @romangram_com