#یاهیشکی_یاتو_پارت_122
پرهام- شاید خیلی آدمه مزخرفی باشم ولی قول میدم خوشبختت کنم.
سمیرا- همین که کناره تو باشم خوشبختم...
همه دور هم نشسته بودن و میگفتن و میخندیدن. رفتم ومامان رو صدا کردم.
پرهام- مامان جان میشه یه لحظه بیای تو اتاق؟
همراهم وارده اتاق شد ودرواز پشت بستم. مامان لبه ی تخت نشست ومن رو به روش روی زمین زانوزدم.
مامان- بگوچی شده؟ نگرانم کردی
پرهام- نگران نشو باید خوشحال بشی
مامان- چی شده؟
پرهام- میخواستم بگم بگم سمیرا رو واسم خاستگاری کن
اولش جا خورد ولی بعدش لبخند پهنی زد و بغلم کرد.
مامان- فدات بشم دیدی گفتم از سمیرا بهت رونمیتونی پیداکنی؟
پرهام- کی باهشون حرف میزنی؟
مامان- همین امشب. اول باید به بابات بگم
مامان پیشونیموبوسید وگفت.: ارزوی هر پدر و مادری خوشبختیه بچه هاشه. ایشالا که خوشبخت بشی
romangram.com | @romangram_com