#ویروس_مجهول_پارت_96
-نمیگين ما كلی به دردسر میافتیم تا خودمون رو به شماها برسونیم؟
حالت عجيبشون نگرانم میكرد. يه جورايی انگار داشتن مثل آدما با عصبانيت براندازم میكردن! آب دهنم رو قورت دادم و سعی كردم به نگاهشون توجهی نداشته باشم. قفل و همه جای قفسشون رو چک كردم و تعجبم شدت گرفت. هيچ راه فراری وجود نداشت! با خودم حرف زدم:
-آخه پس اون صحنه هایی كه دوربين نشون میداد، اين جا انگار يه چيزی اشتباهه...
-چی اشتباهه؟
بیاختيار با تمام وجودم جيغ كشيدم و روی پاشنه به عقب چرخيدم. دنيل با چشمای گرد شده به رفتار ترسيدنم واكنش نشون می داد.
-چی شد بابا؟ چرا میترسی، مگه چی گفتم؟
دستم رو روی قلب وحشی و افسار گسیختم گذاشتم و غر زدم:
-مرده شور این جوری داخل شدنت رو ببرن دانيال! چرا انقدر بی سر و صدا داخل اومدی؟
پوزخند صدا داری زد و جلو اومد:
-ببخشيد كه نمیدونستم بايد حتما آزمايشگاه رو روی سرت خراب كنم تا متوجه اومدنم بشی!
به ميز کنارم تكيه دادم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com