#ویروس_مجهول_پارت_72

-آهان، ترسيدم! خب می‌خوای چی كار كنی؟

-اگه بگم که مزش از بین میره. به موقعش متوجه می‌شی.

***

نگاه سريعی به آيينه انداختم و با عجله به سمت در که صدای زنگش یه لحظه هم قطع نمی‌شد دويدم. تا در رو باز كردم، فكم از دیدن کسی که پشت در ایستاده بود پايين افتاد.

-سلام.

-عليكم سلام، اين جا چه خبره؟

دنيل با كت و شلوار پلو خوری و پاپيون قرمز مقابلم سبز شده بود. به موهای كاملا مرتبش با احتیاط دست كشيد و دستور داد:

-برو آماده شو تا بريم، بچه ها منتظرن.

گردن كشيدم و پشت سرش رو ديد زدم،‌ اما هيچ ماشينی به جز آئودی کوپه ی خودش رو نديدم. متعجب شدم و پرسیدم:

-ولی من كه نمی‌بينمشون، کجان پس؟

پوزخند زد:


romangram.com | @romangram_com