#ویروس_مجهول_پارت_73

-مريم، باز عقل کل شدی یا خودت رو می‌زنی به خنگی؟ خب معلومه كه نمی‌بينی، چون اين جا نيستن. برو، زود باش كه دير شد!

-خب كجان؟

آهسته با دست داخل خونه هلم داد:

-دِ برو ديگه، چقدر سوال می‌پرسی!

انقدر سريش شد و تو اتاقم زندونيم كرد تا لباسم رو عوض كردم. ماكسی بلندی با كفشای پاشنه دار جلو بسته پوشيدم. آرايشم طبق رنگ لباسم بود و كلاه گيس كوتاهی هم گذاشتم تا تيپم بهتر به نظر بياد. دستكش های سياهی هم پوشيدم و وقتی كيف دستی سياهم رو برداشتم، تصميم گرفتم بعد از نيم ساعت، از پای آيينه دل بكنم. وقتی از اتاق بیرون رفتم و دنيل چشمش به من افتاد، طبق معمول مسخره بازيش گل كرد.

-اِم، ببخشيد خانوم، شما اين طرفا يه دختر زشت با موهای مشكی نديدين؟ يه ساعتی می‌شه که علافم كرده!

اخم كردم و لبام رو ورچيدم كه خنديد:

-جل الخالق! خودتی ماریا؟ من فكر كردم آسمون دهن باز كرده و يه حوری از بهشت تلپی افتاده رو زمين! نگو که خودِ گندِ دماغتی!

-دنيل به خدا اگه تمومش نکنی با پاشنه ی كفشم يه بادمجون زير چشمت می‌كارما؟!

دستاش رو به حالت تسليم بالا گرفت:

-اوه اوه، غلط كردم! تيپ جديدت از قبل گند دماغ ترت كرده!


romangram.com | @romangram_com