#ویروس_مجهول_پارت_69

-خوبم، دردش داره كم می‌شه...

به مرور زمان رنگش برگشت و به من نگاه كرد:

-دکتر، احساس فوق العاده ای دارم! حس می‌كنم تو آسمونام.

جا خوردم و پرسیدم:

-شما مطمئنين كه خوبين؟ احساس درد يا...

-هيچی جز احساس سبكی!

حتی اگه دروغ می‌گفت، واقعا سرحال تر از قبلش نشون می‌داد! يه دفعه ميشل گفت:

-این حرفا رو بذارید کنار، بايد هر چه سريع تر از این جا خارجش كنيم!

فقط یه لحظه دیدم که با زحمت و دردسر بيرون بردنش. سرم رو تكون دادم و با ندامت گفتم:

-اين يه حماقت بود...

تئودور دستی به شونم زد و گفت:


romangram.com | @romangram_com