#ویروس_مجهول_پارت_63
-سلام، روز مزخرفيه...
لبخند زد:
-همين طوره خانوم مورفی. امروز قراره بازرس ها از آزمايشگاه بازديد كنن.
به سمت ميكروفن اسمم رو گفتم و نگاهش كردم:
-پس چرا من اين شكلی لباس پوشيدم؟
با چشمک اشاره ای زد:
-موهاتون بازه...
متوجه طنزی که بین حرفش بود شدم و جواب دادم:
-آهان، اون؟ زياد واسم اهميتی نداره. هر بازرسی كه به موهای من نگاه بندازه، با خون آلوده بيمارش میكنم!
با سرخوشی قهقهه زد و كنار رفت تا داخل برم. از هفت خان گذشتم و وقتی داخل آزمايشگاه رسیدم، سرسری به بچه ها سلام دادم. سوزان با کنجکاوی پرسید:
-ماری، چرا اين شكلی شدی؟ خيلی خسته به نظر میرسی.
romangram.com | @romangram_com