#ویروس_مجهول_پارت_59
کمی فکر کردم و گفتم:
-آخرين بار كه ديدمشون كريسمس امسال بود. اونم فقط به خاطر اون پنج روز مرخصی...
با غصه پوفی کشید و گفت:
-خوش به حالت. من كه اون پنج روز رو هم از دست دادم.
من كه نديده بودمش، ولی خودش قبلا برام تعریف کرد كه اون پنج روز حالش خيلی بد بوده. دنیل به مقابلش خیره شد و پرسید:
-به نظر تو، ما اين جا، اين سر دنيا داريم چه غلطی میكنيم؟
شونه بالا انداختم و خیلی ریلکس حقیقت رو بهش گفتم:
-داريم به خواسته ی احمقانه ی دلمون گوش میديم.
با عصبانيت گفت:
-نه! ما داريم به خواسته های دل پدر و مادرامون عمل میكنيم! مگه خودت نمی گفتی که پدرت اصرار داشته اين جا ادامه تحصيل بدی و همين جا هم مشغول كار بشی؟
-خب چرا، همين طوره. من شيش ساله كه اين جا زندگی میكنم.
romangram.com | @romangram_com