#ویروس_مجهول_پارت_58
-مثل اينكه تو يادت رفته من يه مرد ايرانی ام!
لبخند كجی زدم و پرسیدم:
-دنیل، تو مخت تاب برداشته؟!
با عصبانيت كيف پولش رو از جيبش بيرون كشيد و پول رو روی ميز كوبوند. دهنم باز موند و با لحن سردرگمی گفتم:
-ولی تو خودت گفتی مهمون من!
-من گفتم تو با سر بپر تو چاه، تو بايد بپری؟
فقط به لبخندم اكتفا كردم. ديوونه زنجيری ای بود که لنگه نداشت. با هم از كافه بيرون زديم و قدم زنان به سمت كاخ كنگره راه افتادیم. دنیل دستاش رو تو جیب شلوارش فرو برد و پرسید:
-تو دلت واسه خانوادت تنگ نشده؟
نگاه عاقل اندر سفيهای بهش انداختم:
-داری شوخی میکنی؟ معلومه که آره! دارم واسه ديدنشون میمیرم!
-آخرين بار كه دیدیشون کی بود؟
romangram.com | @romangram_com