#ویروس_مجهول_پارت_47
-لازم نكرده كه تو به من بگی چيكار كنم، یا چيكار نكنم! من ارشد گروهم و تموم آزمايش ها و تحقيق ها بايد زير نظر من انجام بشن، اين رو خوب تو گوشت فرو كن تئو!
دنيل من رو عقب كشيد:
-بسه ماريا، ما دانشمنديم نه سرباز! اينجا ميدون جنگ نيست، سازمان تحقيقاتيه.
با دستای مشت كرده كنار كشيدم. تئودور بدجوری بهم چشم غره میرفت. موش جديد يا به قول ميشل و سوزان، "مينی" رو با حرص گرفتم و توی قفس ميكی پرتاب كردم. صدای اعتراض همه بلند شد:
-میخوای به كشتنش بدی؟
جيغ زدم:
-آره، میخوام بكشمش!
تا اين حرف از دهنم خارج شد، صدای عجيبی به گوش رسید. با حيرت روی پاشنه چرخيدم و به قفس که پشت سرم قرار داشت نگاه انداختم. ميکی دندونای ریزش رو با یه حالت تهاجمی به من نشون میداد و به طرز خاصی جير جير میكرد. ابروهام از تعجب بالا رفتن:
-اين يه حركت معمولی نيست...
دنيل كه پيشم رسيده بود تائيد كرد:
-تا به حال نديده بودم يه موش واسه يه آدم شاخ و شونه بكشه!
romangram.com | @romangram_com