#ویروس_مجهول_پارت_46

سر و كله ی سوزان در حالی پيدا شد كه يه جعبه ی تيره دستش بود. با انگشت ضربه ی آرومی به جعبه زد:

-وقتی تو و دنيل با هم شيطنت می كنين، چرا من و ميشل اين كار رو انجام نديم؟!

در جعبه رو باز كرد و كنار گذاشت. يه موش سفيد و سرحال ديگه! با وحشت گفتم:

-نکنه روی اينم آزمايشش كردين؟

ميشل خنديد:

-طوری می‌ترسی كه انگار روی يه آدم آزمايشش كرديم! اين فقط يه موشه، حتی اگه بميره هم كلی موش ديگه توی آزمايشگاه داريم.

اخم كردم و با عصبانيت بهش توپيدم:

-ما هنوزم نفهميديم اون ويروس چيه، بعد شما دو تا كله پوک سر خود رفتين به يه موش ديگه هم تزريقش كردين؟! اگه يه بيماری واگير باشه چی؟ اون وقت بلايی كه به سرمون مياد رو شماها جواب می‌دين؟!

با شرمندگی سرشون رو پايين انداختن. تئودور با عصبانيت سركوب شده ای به من گفت:

-خيلی داری تند میری ماريا، اونا كار بدی انجام ندادن.

انگشتم رو به سمتش نشونه رفتم و محکم جواب دادم:


romangram.com | @romangram_com