#ویروس_مجهول_پارت_37

-اين سوال كه چه كسی، اون لوله ی آزمايش حاوی ویروس رو پیش بقیه ی نمونه ها گذاشته بود؟

با یادآوری ماجرای سر ظهر، هر چی خوشی تو وجودم بود پر کشید و رفت. به جاش سردرگمی و گیج شدن جاش رو گرفت. لبم رو آروم با زبونم تر کردم و گفتم:

-من خیلی به این ماجرا فکر کردم، ولی واقعا هيچ ايده ای ندارم. این لوله هر چی هم هست، از غيب که نمی‌تونه ظاهر شده باشه!

شروع کرد به قدم زدن، دستاش رو پشت سرش به هم قلاب کرد و با لحن متفکری نظر داد:

-اول از همه و قبل از گرفتن هر تصمیمی، ما بايد مطمئن بشيم كه همه چی رو به راهه. اين موش بايد حداقل يه هفته ی كامل زير نظر باشه. بايد بدونيم چقدر زنده می‌مونه و ویروس داخل بدنش، روی زندگی نرمالش چه اثری می‌ذاره.

حق با آلن بود. ما جز صبر کردن و بررسی مداوم، کار دیگه ای از دستمون بر نمی اومد. نمی شد که زمان رو به جلو ببریم یا کاری کنیم که سریع تر جواب رو ببینیم. از روی ناچاری گفتم:

-باشه موافقم. ولی تو هم موافقی همين الان به بقيه ی اعضای گروه پروژه خبر بديم که چی شده؟

نگاهی به ساعت مچی سیاه رنگش انداخت و مخالفت کرد:

- نه، دیر وقته. ساعت دو صبحه. بذار استراحت کنن، فردا بهشون خبر رو اعلام می‌کنیم.

اصرار کردم:

ولی مطمئنم که حتی اگه خوابم باشن، از شنیدنش حتما خوشحال می‌شن.


romangram.com | @romangram_com