#ویروس_مجهول_پارت_34

ذوق زده با دست شونه اش رو فشردم و سریع گفتم:

-می خوام این تصویر رو بهتر ببینم! آلن، ويديو پرژكتور رو راه بنداز.

به حرفم عمل كرد. دستگاه روشن شد و نور، آروم آروم روی پرده ی سفيد رنگ شروع به درخشيدن كرد. با عجله چراغا رو خاموش كردم و بدون اینکه برگردم سر جام، به پرده نمايش زل زدم. آلن کارایی انجام داد و عكس بعد از یه دقیقه که به نظرم خیلی طولانی گذشت، روی پرده اومد. دیگه نتونستم خودم رو با دیدنش کنترل کنم. هم من، هم آلن غير ارادی نزدیک تر رفتیم تا و با نهایت دقت نگاهش كرديم. لبخند روی صورتم نقش بست و به فارسی زمزمه كردم:

-‌اين واقعا خارق العاده اس...

حالا که تصویر بزرگ تر شده بود، جزئیات رو بهتر می دیدم.از این فاصله، معلوم بود که آر.ان.آی ويروسای ايدز، به هم پيچيده شده بودن و مثل زنجير، تموم ويروس كروی بزرگ رو پوشش می دادن. یه اتفاق واقعا خاص، که به خاطر ظریف بودن آر.ان.آ ها، اولش تصور کردم که از بین رفتن. محو تماشا شده بودم که متوجه شدم آلن روی سینه، صليبی كشيد و گفت:

-یا روح القدس، اين زيباترين تصويريه كه از یه تصویر میکروسکوپی از ويروسا دیدم!

آلن رو نمی دونستم، ولی خودم انقدر خوشحال بودم که انگار همون لحظه، یه سرنگ پر از انرژی و شادی یه راست تو رگم تزریق شده. با دست پرده رو نشون دادم و گفتم:

-ببين! حتی گلبولای قرمز رو هم شكل دار كرده، می‌تونی ببينی؟

به تصویر دقیق تر شد و گفت:

-عجب، حق با توئه ماری، این رو دقت نکرده بودم.

گلبولا مثل قطب ناهمنام آهنربا، اطراف ويروس حلقه زده بودن. خيلی درهم و برهم، ولی اون قدر كه می‌شد چنين چيزی رو احساس كرد. يه دفعه و بدون مقدمه، آلن بالا پرید و دستاش رو محکم به هم کوبید و گفت:


romangram.com | @romangram_com