#ویروس_مجهول_پارت_27
-ماریا من... من دارم میترسم! اصلا احساس خوبی نسبت به اين ماجرا ندارم. اصلا از خودت پرسیدی که اين ويروسای لعنتی از كجا پيدا شدن؟! اونم ويروسايی به اين درشتی! پروفسور حتی به خودش زحمت نداد که درباره شون تحقيق كنه.
دستی به صورتم کشیدم و بعد از یه کم مکث کردن به حرف اومدم:
-خب، در واقع باید بگم همین طور که میدونی، سرپرستی اين پروژه با اكستروم هست و ما حق دخالت نداريم.
دستاش رو با عصبانیت مشت كرد و به میز کنارش کوبید:
-به من حرفای سر بالا تحویل نده! اگه اين مایع كشنده باشه چی؟! مگه نديدی وقتی از اون به موش تزریق کردم، داشت چيكار میكرد؟
سوزان با لحن مسخره ای نظر داد:
-شايد مريض بوده. شايد هم تو بهش بد تزريق كردی، دردش اومده جیغ زده!
من از حرف سوزان به خندیدن افتادم و ميشل بيشتر حرصی شد. صدای دنيل رو شنیدم که از زیر میز داد زد:
-پيداش كردی تئو؟
-نه، نمیبينمش. غیبش زده.
آلن هم گفت:
romangram.com | @romangram_com