#ویروس_مجهول_پارت_22
-من هميشه از اينجا بدم می اومد.
در رو پشت سرمون با دقت بستم و گفتم:
-خب برگرد.
دنیل شدیدا سرمایی بود و صدای به هم خوردن دندوناش رو به وضوح میشنیدم. با این حال جواب داد:
-نه! میخوام سر از كار تو در بيارم!
به خندیدن افتادم و از کنارش گذشتم:
-ببين فضولی آدم رو وادار به چه كارايی كه نمی كنه.
جلوتر که رفتیم، صدای پامون منعکس می شد و حالت وهم آوری داشت. نزديک به يه سری دراور مخصوص رسیدیم كه بیشتر به محل نگهداری اجساد شباهت داشتن. روی هر در، یه نوشته وجود داشت و محل نگهداری هر مدل نمونه رو مشخص می کرد. متفکرانه به چونه ام انگشت زدم و دونه دونه نوشته ها رو از نظر گذروندم:
-هوم، ويروسای اچ.آی.وی رو كجا نگهداری میكرديم؟
دنيل هم مثل من داشت همه جا رو نگاه می کرد که یه دفعه بشكن زد و به یکی از دراورا اشاره کرد:
-اين جاس، پیداشون کردم.
romangram.com | @romangram_com