#ویروس_مجهول_پارت_144

-نمی‌‎دونم. من هيچی نمی‌دونم!

صدای خشمناک دنيل تو گوشم پيچيد:

-اون استون لعنتی! آخه چطوری ميكی رو برده؟!

دستام رو از روی صورتم برداشتم و کلافه به کمرم گرفتم و گفتم:

-بايد به كسی خبر می‌‌داديم كه ميكی رو مخفی كنن تا خودمون تشريحش كنيم.

دكتر اكستروم سر تكون داد:

-ولی اين طوری نمی‌شه، من خودم شخصا میرم به سازمان اف. بی. آی و ته و توی قضيه رو در ميارم. اونا بايد ميكی رو به ما پس بدن.

چشمام رو بستم. حالم خيلی بد بود، بقيه هم دست كمی از حال من نداشتن. کسی صدام زد:

-ماريا؟ به نظر من بهتره... تو بری.

بهت زده به آلن چشم دوختم و گفتم:

-من؟! چرا من برم؟


romangram.com | @romangram_com