#ویروس_مجهول_پارت_14
انگشتم رو به سمتش نشونه رفتم:
-پس نمیگیرم چون هستین! ما قرار گذاشتیم بدون اطلاع هم کاری انجام ندیم و شوخی هم نداشته باشیم، چون این مسئله شوخی بردار نیست آقایان!
ناچار شدیم تمام اسباب و وسایل تفریح و پیک نیک رو جمع کنیم. دیگه وقت تفریح نبود، نمیدونستیم چه اتفاقی افتاده و باید حتی روز تعطیلمون رو هم فدای کارمون می کردیم. میشل که داشت یه سبد رو از روی زمین بلند می کرد، نالان گفت:
-دانشمندا چه گناهی به درگاه خدا مرتکب شدن که حتی اجازه ی تفریح کردن هم ندارن؟
***
دنیل که به مانع امنيتی رسيد، آهسته ترمز گرفت. با غرغر رو کرد به من و گفت:
-الان تا برسیم به پايگاه، ديوونه مون میكنن.
همون لحظه، نگهبان از سمت دنیل ظاهر شد و گفت:
-كارت شناسايی؟
با کلافگی کارتم رو از کیفم بیرون کشیدم و مثل دنی تحویل نگهبان دادم. سوزان و آلن هم کارتشون رو تحویل دادن. میدونستم برای چک کردن هویت، کارت نمیخواد، برای این بود که هر بار که میخواستیم وارد پایگاه بشیم باید از چندین فیلتر و مانع با کارت میگذشتیم که مطمئن باشن کسی خودش رو جای ما، جا نزده. نگهبان هم همه رو با دستگاه مخصوصش چک كرد.
اجازه ی حرکت داده شد و از يه مانع ديگه گذشتيم و حدود يه كيلومتر ديگه راه رفتيم تا از مانع سوم گذشتيم و به پايگاه تحقيقاتی رسيديم. دنیل ماشين رو پارک كرد و همه پياده شديم. سوزان و تئودور هم از ماشين شون پیاده شدن كه همون لحظه تونستم از چهره ی سوزان متوجه بشم که عصبی بود. دنیل نیشخند موذیانه ای زد و پرسید:
romangram.com | @romangram_com