#ویروس_مجهول_پارت_134

-نه، اصلا حوصلش رو ندارم، خودت رانندگی كن.

بدون این که به حرفم گوش بده، به سمت فرمون هلم داد و به اجبار مجبورم كرد پشتش بشينم. سوئيچ رو هم تو بغلم انداخت و با ذوق گفت:

-ديوونه وار رانندگی كن تا سر شوق بيای!

زير لبی به رگبار فحش بستمش. كنارم نشست و دستور داد:

-روشنش كن!

روشنش كردم، ولی خيلی خسته و بی جون. بعد خیلی بی حال تر، از پاركينگ بيرون بردمش و تو لاین سمت راست خيابون اصلی فقط یه کم سرعتم رو بالاتر بردم. جسی معترض شد:

-ماريا به خاطر خدا امروز رو از افسرده بودن دست بكش! داری منم افسرده می‌كنی!

از آيينه نگاهی به عقب انداختم و دنده رو عوض کردم و گفتم:

-نمی‌تونم، یعنی اصلا حوصله ی هيچی رو ندارم. اگه جای من بودی، تو تيمارستان بستريت می‌كردن. تازگیا یه چيزايی می‌بينم كه دارم به عقلم شک مي‌كنم!

-مثلا چه چيزايی؟

باد داخل موهام می‌وزید و درهمشون می‌ریخت. یه دسته از موهام رو گرفتم و پشت گوشم انداختم:


romangram.com | @romangram_com