#ویروس_مجهول_پارت_133
جسی شروع كرد به بیهدف چرخوندن سرش و به در و ديوارا نگاه انداخت. به فارسی غريدم:
-موذی پست فطرت!
افتاد به خنديدن، چون معنی غرولندايی كه به فارسی مي گفتم رو بهش گفته بودم. با دو تا ساک پر از فروشگاه بيرون اومديم و هر دو نفرمون به آسمون نيمه ابری زل زديم. جسی با قیافه ی حق به جانبی گفت:
-من سر صد دلار شرط میبندم که امروز بارون می باره.
چپ چپ نگاهش كردم:
-صد بار واست توضيح دادم كه مسلمونا سر چيزی شرط نمیبندن!
پوزخند زد و در صندوق عقب موستانگ آبیش رو باز كرد:
-ببخشيد خانوم عصبی، بازم يادم رفته بود.
خريدا رو داخل صندوق عقب ماشینش گذاشتم و جسی درش رو دوباره بست. وقتی دید بی حالم، سوئيچ رو به سمتم گرفت:
-رانندگی حال آدم رو بهتر میكنه ها؟
دستش رو پس زدم و با خستگی گفتم:
romangram.com | @romangram_com