#ویروس_مجهول_پارت_12
-وای! دنی فکر میکنم اون ماجرا رو فهمیده...
دنيل اجازه نداد تئو حرفش رو تموم کنه، با آرنجش به تئودور سقلمه ی محکمی زد و ساکتش کرد. سوزان پرسید:
-کدوم ماجرا؟
دنیل با صدای بلند و لحن احمقانه ای جواب داد:
-تئو امروز حالش زياد خوب نيست، داره هذيون میگه. ماجرایی رخ نداده!
ولی هر جفتشون مشکوک به نظر میرسیدن. شک نداشتم کاری کردن که نباید کسی ازش خبردار می شده، برای همین چشمام رو مثل پیرزن ها ريز كردم و بهش دقیق شدم. داشت زیر نگاه خیره ی من معذب میشد که گفتم:
-دنی، راستش رو بگو، باز شما دو تا پنهانی چه كاری انجام دادين؟
هر دو با لبخندای مضحكی که روی لب داشتن، با عجله گفتن:
-هيچی!
همه اخمو شده بودیم که من خونسردانه گفتم:
-باشه خودم میفهمم که چی کار کردین.
romangram.com | @romangram_com