#ویروس_مجهول_پارت_11

تئودور جواب داد:

-برای تفریح اومده بودیم پارک، چطور مگه؟

لحن صدای پروفسور مضطرب تر به نظر می‌رسید:

-باشه ولی خوش‌گذرونی رو بی‌خیال بشید و همین الان بيايد اينجا! اينجا داره يه اتفاقاتی می‌افته!

من طاقتم تموم شد و پرسيدم:

-چه اتفاقی؟

سکوت کرد، بعد انگار که گیج شده باشه جواب داد:

-خب، این خيلی پيچيدس، بايد اینجا باشید تا با چشمای خودتون ببينيد. قابل توضیح دادن نیست.

بعد بدون خداحافظی کردن یا گفتن کلمه ی اضافه ای، تماس رو قطع كرد. قیافه ی همه، مبهوت و سردرگم به نظر می رسید. نگاه متعجبی به هم انداختيم و آلن با لبخندی که نشون می داد حرفایی که شنیده رو خیلی جدی نگرفته، پرسید:

-يعنی چه اتفاقی افتاده که پیچیده و غیر قابل توضیحه؟

کسی حرفی نزد، ولی من چشمم به تئودور افتاد که آروم گوشه ی لبش رو گاز گرفت، سیخ نشست و پچ پچ کنان گفت:


romangram.com | @romangram_com