#ویروس_مجهول_پارت_113
-بله؟
-گفتم به فارسی حرف نزنين!
گیج و منگ سر تکون دادم:
-آهان! باشه، مسئله ای نيست...
به قول دنيل، دست از "چشم چرونی" كشيدم و به اطراف خيره شدم. انقدر متعجب شده بودم كه ديگه حتی يه ذره هم سرمای نفرت انگيز منفی بيست درجه ی سرد خونه رو حس نمیكردم. اون طرف استون بریکر هنوزم داشت دنبال چيزی میگشت و من فقط به كفشای چرمیش خیره نگاه میكردم. اگه اون ماسک لعنتيش رو دوباره روی صورتش برمیگردوند، ازش واقعا ممنون میشدم. متوجه شدم که داره به سمتم میاد و صداش رو شنیدم که پرسید:
-يه نمونه ی ديگه از همون ويروس كجاست؟
زير چشمی نگاهش كردم و وقتی ديدم که دوباره ماسک به صورتش زده، نفس راحتی كشيدم:
-من اطلاع ندارم. فقط پروفسور اكستروم از جاش با خبره كه اين جا نيست. واسه يه سمينار رفته بوستون.
به وضوح ديدم كه قيافش گرفته شد. گره ی كراوات سیاهش رو با یه دست مرتب كرد و گفت:
-حتی حدسی هم ندارين كه نمونه كجا ممكنه باشه؟
لبخند زدم و جواب دادم:
romangram.com | @romangram_com