#ویروس_مجهول_پارت_104

طوری سرش رو تكون داد كه گفتم از جاش کنده شد! آلن ذوق زده معاينش می‌كرد و يادداشت بر می‌داشت و می‌گفت:

-خيلی عاليه، هيچ نشونه ای از بيماری قبلی رو نمی‌بينم!

البته این واسه همه جالب بود. خانوم اندرس به درخواست سوزان اومده بود تا ما بررسيش كنيم و حالا می‌ديدم كه اين ويروس، واقعا می‌تونه پادزهر باشه. رنگ صورتش از رنگ پريدگی هميشگیش نجات پيدا كرده بود و اعتراف می‌كرد و قسم می‌خورد که تو اين دو سه روز گذشته، اصلا به داروهاش احتياج نداشته. برای این که کسی متوجه حرفام نشه، به فارسی از دنیل پرسيدم:

-نكنه همون قضيه ی خوش خيالی و اينا پيش اومده؟

متعجب شد و پرسید:

-منظورت چيه؟

-می‌گم شايد قدرت تلقين اين كه اون ويروسا شفا دهنده ی بيماريش باشن، داره نجاتش می‌ده.

پوزخند زد و به مسخره مثال زد:

-لابد موشا هم به قدرت تلقين ايمان داشتن كه هنوزم دارن به زندگی شون ادامه میدن!

حق با اون بود، نمی‌تونست اثر تلقین باشه. پس نشون می‌داد كه داريم به يه نتيجه هايی می‌رسيم. لبخند محوی زدم و دیگه چیزی نگفتم.

سوزان خانوم اندرس رو به سمت بيرون همراهی كرد و رفت تا با كمک نگهبان، مخفيانه از پايگاه خارجش كنه. من هم گزارشات آلن رو ازش گرفتم و گفتم:


romangram.com | @romangram_com