#ویلای_وحشت_پارت_21


- ازش متنفرم.

ویدا لیوان رو گرفت و با یک حرکت ناگهانی همه محتویاتش رو تو دهنم ریخت. نزدیک بود هرچی خورده بودم بالا بیارم. با یک لبخند مسخره از رو تخت بلند شد و لیوان خالی رو به درسا داد.

- دیدی چقدر خوشمزه بود؟ چه نازی هم میاره. من اگه بودم به یک ثانیه همشو می خوردم.

با حرص دور دهنم رو که سفید شده بود پاک کردم.

- در اینکه تو گاوی هیچ شکی نیست.

- باز از دنده چپ بلند شدی؟

- آدم دوستایی مثل شما داشته باشه به دشمن احتیاجی نداره که.

بازومو به محکم کشید و به زور از رو تخت بلندم کرد. درحالی که به طرف حمام هولم می داد گفت:« سریع برو یه دوش بگیر بعد می خوایم بریم تو باغ صبحانه بخوریم.»

منو تو حمام انداخت و در رو بست. چند لگد محکم به در زدم و دندونام رو روی هم فشردم. ویدا مگر دستم بهت نرسه.

یه دوش ده دقیقه ای گرفتم و از حمام بیرون اومدم. یک تونیک سفید و شلوار جین یخی پوشیدم. موهای خیسم رو با کلیپس پشت سرم بستم. شال قرمزی رو سرم انداختم و از پله ها پایین رفتم.

ویدا با دیدنم، سریع به طرفم اومد و سبد پیکنیک چوبی رو تو بغلم انداخت. چشم غره ای بهش رفتم که یک لبخند بانمک تحویلم داد.

با غیض سبد رو تو دستم گرفتم و از ویلا خارج شدم. بازم هوا ابری بود. نمی فهمم چرا تو این موقع از سال هوای اینجا همش ابریه.

درسا و ویدا هم دنبالم از ویلا بیرون اومدن.

ویدا با ذوق گفت:« بریم بیرون باغ. من یک فضای سبز قشنگ رو به روی ویلا دیدم.»

با بی حوصلگی زیرانداز رو از دست درسا قاپیدم و زیر یک درخت پهن کردم.

- پیشنهاد های تو به درد عمت می خوره. همین جا خوبه.

می خواستم بشینم که ویدا سریع زیر انداز رو جمع کرد و گفت:« توی بی ذوق که اصلا حرف نزن. بیرون باحال تره.»

بدون اینکه منتظر اعتراضی بمونه سبد رو ازم گرفت و به طرف در باغ رفت. منم که از حرص دندونام رو روهم می ساییدم. درسا خندید و بازومو گرفت.

- ویداست دیگه. می شناسیش که.

برخلاف میل دنبالش راه افتادیم و از باغ بیرون رفتیم.

ویدا با سرخوشی رو چمن هایی که رو به رو باغ بود روی زیرانداز نشسته بود و به آسمون نگاه می کرد.

کنارش نشستم و مشغول ور رفتن با گوشیم شدم. از دیروز به بابا زنگ نزده بودم. به احتمال زیاد نگرانم شده بود. یکم منتظر شدم. وقتی دیدم که اصلا بوق نمی خوره کوشی رو از گوشم فاصله دادم و به صفحش خیره شدم.

درسا با تعجب گفت:«چیزی شده مارسا؟»

با گیجی گفتم:« نمی دونم چرا بوق نمی خوره...آنتن هم داره.»

romangram.com | @romangram_com