#ویلای_نفرین_شده_پارت_90

محمد رضا با دستپاچگي شماره اورژانسو گرفت و ادرس خونه رو داد شايان درسا رو روي دستاش بلند كردو به سمت اتاق رفت و اروم روي تخت گذاشت درسا كه حالش وخيم بود و تقريبا هذيون ميگفت دست شايان رو گرفت و گفت=چقد داغي شايان

در باز شدو اميدو حسين به همراه يه دكتر و پرستار اومدن بالاي سر درسا و از پسرا خواستن از اتاق خارج بشن

همگي در حال نشسته بودن و منتظر بودن تا دكتر از اتاق خارج شه دقايقي بعد دكتر از اتاق خارج شد اولين نفر شايان بلند شد و بطرف دكتر رفتدكتر با ارامش گفت=نگران نباشين حالش خوبه افت فشار داشته اما قبلا سرما خوردگي خفيفي هم بوده كه متوجه نشده و با افت ناگهاني فشار وضعيت وخيم شده تو اين چند مدت اخير احتمالا خيلي دچار استرس ويا ترس ميشدن و همين روحيشون رو خراب كرده مراقبش باشد

و به سمت در رفت و همراه پرسار خارج شدند بچه ها توي حال نشسته بودند باران گفت=حق با دكتره تو اين چند مدت روحيه هممون داغون شده با اينكه ميخنديم اما مثل قبل نيستيم ديگه شوخي نميكنيم شيطوني و كل كل نميكنيم بايد از دست اون لعوناردو ورونيكاي لعنتي خلاص بشيم به هرقيمتي كه شده

نيلوفر=اره حق با بارانه تازه خانواده هامون مارو به نيت درس خوندن به اينجا فرستادن كه متاسفانه هركاري ميكنيم جز درس خوندن

بهار=خب ..خب نميشه كاري كرد بميرن ؟

حسين=نه جن ها از جنس اتشن و جسمي ندارن كه بميرن فقط ميشه روحشون رو به جهنم فرستاد

نازي=يعني كاري از دستمون بر نمياد ؟

محمدرضا= بر مياد و بايد همه راضي باشن به خصوص درسا خانوم

نيلوفر با اخم گفت=كه هيچ وقت راضي نميشه

باران با بيحالي گفت= درسا با من .من راضيش ميكنم ولي اول بگيد چيكار ميخوايد بكنيد ؟

پرهام با لبخند رو به باران گفت= بايد اول احضارشون كنيم و بعد اونا رو نفرين كنيم و از خدا بخوايم تا اونا رو به جهنم بفرسته

اميد=اما اين كارو قبل از تسخير شدن يكي از شما بايد انجام داد خودتون كه ميدونيد چرا

بهار با ياد اوري اون حرفا لرزيد باران كه از چيزي خبر نداشت رو به پسرا گفت=اگه تسخير بشيم چي ميشه ؟

شايان سرشو پايين انداختو تموم اون حرفارو به باران گفت

باران ناباورانه به پرهام زل زد و با چشماش از پرهام ميخواست تا بهش بگه تموم اون حرفا دروغه اما پرهام با ناراحت گفت=

romangram.com | @romangram_com