#ویلای_نفرین_شده_پارت_86
بعد از حدود بيست دقيقه به ويلا رسيدند اما ويلا سالم بود درسا خواست پياده شه كه شايان دستشو گرفتو گفت=
-كجا ميري توكه ميبيني ويلا سالمه احتمال زياد تله است
درسا به چهرهي دلنشنين شايان زل زدو گفت=
-اما خب شايد توي ويلا....
شايان اخم كرد و وسطش حرفش پريدو گفت=
- نه اگه چيزي شده بود تو اين بيست دقيقه كه تو راه بوديم ويلا بايد جزقاله ميشد
درسا يدفعه گفت= شايان
شايان از شنديدن اسمش خوشحال شد و بي اختيار گفت=جانم
درسا لبخند زدو گفت= بيا بريم تو ويلا
شايان سرشو تكون دادو گفت= از دست تو بريم
هردو از ماشين پياده شدند و به سمت ويلا رفتند در ويلا باز بود و اين باعث تعجب درسا شد اخه خوب يادش بود كه خودش درو قفل كرد درسا جلوتر وارد ويلا شد و شايانم پشت سرش وقتي وارد ويلا شدند در خود به خود بسته شد كه درسا جيغ كشيد و شايان از پشت كمر درسا رو گرفت و گفت= نترس من پشتتم
درسا اروم شد و به سمت جلو حركت كرد شايان اروم تو گوش درسا گفت=- كيليد برق كجاست ؟
درسا به سمت كليد رفت و چراغ رو روشن كرد كه لوستر بزرگي كه وسط حال وصل بود افتاد زمين و شكست درسا اينبار بلندتر جيغ كشيد كه شايان از كمرش محكم تر چسبيد
همه ي چراغ ها خاموش شدند
درسا =شايا .... شايان من ميترسم
شايان نفس عميقي كشيدو گفت=نترس عزيزم من اينجام
romangram.com | @romangram_com