#ویلای_نفرین_شده_پارت_65
گریه میکرد و به استخر روبه رویش خیره شده بود که احساس كرد چيزي در اب تكان ميخورد بلند شد و به سمت استخر رفت روي زانوهايش خم شد و به اب خيره شد كه تصوير يه دختر را درون اب ديد دختر موهاي بلند داشت صورتي سياه رنگ و چشماني كه تنها رنگ سفيد در ان ديده ميشد و بر روي گونه اش خراش عميقي كه ميشد تا استخوان هاي صورتش را هم ديد دختر كه از وحشت درسا لذت ميبرد قهقه زد درسا عقب تر رفت و داد زد=
- تو تو كي هستيييي ؟ نخند لعنتي نخند
- دستانش رو گوش هايش گذاشت و بلند تر داد زد=
- عوضي نخنددددددد
دختر اخم كرد و دست هاي وحشتناكش را به سمت پاي درسا اورد و باخنده درسا را به سمت استخر كشيد درسا جيغ كشيد
-ولللم كن ...وللللم كنننن بااااااران ...بااااران .....ببببببببببباااااااااااااااااارررررراااااااانننننننن
با گريه فرياد ميكشيد كه در ويلا باز شد اما دير بود درسا داخل استخر پرت شد همگي با ترس به سمت استخر دويدند شايان زود تر از بقييه داخل استخر شيرجه زد يك حاله ي سياه رنگ را ديد كه سعي داشت ويلا را داخل كف زمين استخر كند با سرعت بيشتري به سمت درسا رفت و از كمر درسا گرفت و به بالا كشيد داشت نفس كم مياورد محكم تر درساراكشيدوبه سمت بالا شنا كرد سرش را از اب بيرون اورد پرهام سريع به كمك شايان رفت و درسا را از او گرفت و كنار استخر روي زمين گذاشت شايان از اب بيرون امد و به سمت درسا رفت بااينكه حالش خوب نبود اما سعي كرد اب رااز بدن درسا خارج كند سينه هاي درسا را فشار داد و به او نفس مصنوعي داد درسا حركتي نميكرد دخترها از ترس به گريه افتاده بودند شايان هم از ترس داشت گريه اش ميگرفت چند بار ديگر به درسا نفس مصنوعي داد تا بلاخره درسا تكاني خورد و همه ي اب از دهانش خارج شد شايان با خوشحالي سر درسا رو در اغوشش گرفت و رو به اسمون گفت=
-خدايا شركت ممنون كه برش گردوندي
همه با تعجب به رفتار شايان نگاه ميكردن كه اميد با بامزگي گفت=
- داداش فكر كنم حالت از درسا خانوم بدترباشه
- درسا با اين حرف قرمز شد كه حسين چشم غره اي به او رفت كه ساكت شد رو به شايان گفت =
- - الان زنگ ميزنم امبولانس
درسا سريع گفت=
-نه نه من خوبم نميخواد
بهار گفت =مطمعني
romangram.com | @romangram_com