#ویلای_نفرین_شده_پارت_64

بعد از دوساعت دخترا به همراه پسرا اومدن درسا تمام ماجرارو برای بچه ها تعریف کردنیلوفر به شوخی گفت:لعوناردو خوشگل بود؟

باران زد پس گردن نیلوفرو گفت:اخه جن هم خوشگل میشه؟

درسا:اتفاقا خوشگل بود اما کمی صورتش کثیف و سیاه شده بود شایان اخم کرد و ناراحت شداما به روی خودش نیاوردو روبه درسا گفت:باید یه کاری کنی دوستات گناه دارن

درسا باناراحتی گفت:من هنوزم با رفتن دوستام از این ویلا مشکلی ندارم اگه میترسن برن

نازی:ما حرف رفتن زدیم اجی؟

نیلوفر:دستی دستی داری مارو از ویلاتون پرت میکنی بیرونا

درسا خندیدو گفت:نه عزیزای من شما ابجیای منید چرا باید ابجیامو بندازم بیرون

بهار:خب حالا باید چیکار کنیم

پرهام به فکر فرو رفت و گفت:بهترین کار اینه که تسخیرش کنیم

درسا از جاش بلند شدو گفت:امکان نداره

اینابار همه باهم با عصبانیت گفت:یعنی چی؟

درسا عصبی گفت:به شما مربوط نیست

و سریع به سمت حیاط ویلا رفت

باران رو به پسرا گفت:متاسفم ولی اون اینطور نبود تواین چند روز انقدر عصبی شده اون خیلی شوخ طبع و شلوغ بود ولی نمیدونیم چیشده

نیلوفر:لطفا از دستش ناراحت نشید حق بابارانه

درسا تنها در الاچیق نشسته بود و در فکر بود با خود گفت لعوناردو ازمن چی میخوای؟برو دیگه من که باهات کاری نداشتم ازت خواهش میکنم برو برو!

romangram.com | @romangram_com