#ویلای_نفرین_شده_پارت_63


لعونارد:اره منم همون پسری که همبازی بچه گیا تو بود همونی که ولش کردی رفتی و یه بارم سراغشو نگرفتی یادته اگه میموندی پیشم منم میشدم مثل تو اما نموندی و من شدم یه جن اواره و بی ارزش

درسا:لعونارد....

لعونارد:خفه شو انتقامم رو ازت میگیرم تو دیگه عاشق من نیستی چون دیگه مثل تو نیستم

درسا گریه میکردلعونارد باعصبانیت عقب عقب رفت و شیشه ای برداشت و به سمت درسا پرت کرد شیشه به دست درسا خورد و از دستش خون اومد که درسا داد زد لعونارد بلند گفت:منتظر یه انتقام شیرین باش!

و رفت ......درسابه بازویش خیره شدزخمش درد داشت ولی حرفای لعونارد درناک تر از زخم او بود پارچه ای برداشت و روی زخمش گذاشت به حرفای لعونارد فکر کرد از انتقام نمیترسید ولی از اینکه آسیبی به دوستان و خانواده اش برسد میترسید بعد از چند دقیقه نازی از حموم بیرون اومد و به درسا گفت:سلام

درسا:سلام عافیت باشه

نازی:مرسی.....

ادامه حرفشو نگفت و به بازی درسا خیره شد هول شدو گفت:درسا دستت درسا درسا دستت

درسا لبخند تلخی زدو گفت:نازی اجبی هول نشو اروم باش چیزی نیست

نازی:چی شده درسا چیشده چه اتفاقی افتاد؟

درسا:گفتم هول نشوبهت توضیح میدم

و تمام ماجرارو به نازی تعریف کرد

نازیگفت:تورخدا راس میگی؟

درسا:به جون خودم راست میگم

نازی:باشه باشه جون خودتو قسم نخور


romangram.com | @romangram_com