#ویلای_نفرین_شده_پارت_52

بهار با عصبانیت گفت:چی چیو شوخی میکنم؟من هنوزم میترسم بريم ویلا عین دیشب ببینم بهم ریختس

درسا با عصبانیت بلند داد زد:خب اگه میترسی نیا ویلا مگه من جلوتو گرفتم

و سریع از کلاس بیرون رفت باران هم رو به دخترا گفت:دیگه شورشو دراوردید

و او هم به دنبال درسا رفت نیلوفر هم خیلی عادی و بدون اینکه عصبانی شود گفت:بچه ها بیان سریع بریم الان درسا عصبانیه نمیذاره سوار ماشین بشیم

بهار با خشونت رو به نیلوفر گفت:درسا چرا اینطوری کرد؟

پسرا هم داشتن به حرفشون گوش میدادن

نازی هم گفت:بهار خانوم به این دلیله که ویلا واسه بابابزرگشه خب بهش بر میخوره

نیلوفر با عصبانیت گفت: اصلا به من چه برید به خودش بگید من چیکار کنم که قبول نمیکنه ویلای باباش جن داره

نازی:مگه خودش نمیگه چندبار قبلا دیده؟

نیلوفر:چاخان بسته باور نکن

بهار:نخیر خیلی هم جدی گفت یادتونه قبلنا میگفت برادرم جن احضار کرده و با خودش به ویلا اورده

نیلوفر کلافه گفت:بچه ها بسته بیاید بریم

وخودش به بیرون از کلاس رفت پسرا اینباربه بهار و نازی ذول زدن که پرهام گفت:خانوم چرا دوستتون خانوم راد دوست نداره از جن چیزی بگه؟

گوشی نازی زنگ خورد جواب داد

-بله؟

صدای باران بود که گفت:سریع بیاید دیگه پس کجایید؟دوساعته منتظره شما دوتاییم

romangram.com | @romangram_com